ددی خون آشام من

#Part_1
( ویو عمارت جئون )

امروز برای تولد جونگکوک باید میرفتم خرید و به آجوما گفتم که عمارت را تمیز کنه بعد دیدم که جونگکوک از اتاقش بیرون آمد
جونگکوک : سلام
تهیونگ : سلام داداش
جونگکوک : کجا داری میری؟
تهیونگ : دارم میرم هم خرید برای مهمانی هم یه لباس بگیرم
جونگکوک : اوکی برو
تهیونگ : برای خرید خوراکی به فروشگاه نزدیک عمارت رفتم خوراکی برای مزه و مشروب و الکلی جات رو خریدم بعد رفتم لباس بگیرم( لباس اسلاید بعدی ) که جونگکوک زنگ زد
( ویو مکالمه )

جونگکوک : سلام
تهیونگ : بله داداش
جونگکوک : بعد خرید برو شرکت ببین چه گندی زدن
تهیونگ : باشه تو هم روز تولدت دهن ما رو گاییدی
جونگکوک : باشه بی ادب کوچولو بای
تهیونگ : گگگگگگ بای
( ویو پارتی )

تهیونگ : دیدم جونگکوک حالش بده خودمم حال غریبی داشتم
( ویو جونگکوک )

حالم بد بود بوی انسان می آمد و دیدم که تهبونگم توی حال خودش نیست
جونگکوک : تهیونگ حالت خوبه
تهیونگ : یک جورایی
( ویو جنگل )

ا/ت : برای کمپ رفته بودیم به جنگل هوا تاریک شده بود من با نگرانی به یونا گفتم آنتن نیست گم شدیم
یونا : برو دنبال جایی که آنتن بده منم برای موندن دنبال جایی می گردم
ا/ت : جایی که آنتن می‌دهد را پیدا کردم رفتم به یونا بگم که دیدم پشت سر یونا به مرده داد زدم یونا پشت سرت ولی فکر کنم نشنید که مرده گازش گرفت
( ویو تهیونگ )

تهیونگ : دیدم جونگکوک رفت توی جنگل منم دنبالش رفتم که دیدم یه دختر گاز گرفته بعد دقت که کردم دیدم یکی دیگه او پشت درخت قایم شده منو دید و داشت فرار می کرد ولی من بهش رسیدم
تهیونگ : کجا دختر که جیغ زد
ا/ت : هق ....هق ....ولم..... هق.....کن....هق
تهیونگ : منم گازش گرفتم ولی خدایی عجب خونی بود برای اولین بار خون انسان خوردن
ا/ت : جیغ و سیاهی
تهیونگ : دختره بیهوش شد و داشت می افتاد که من گرفتمش و با خودش بردمش
به نظر تون چه اتفاقی برایشان می افتد؟
از دید یونا و جونگکوک به این پیچ بروید:
@dorsa_2025
رمان مشترک هست باهاشون:
@dorsa_2025
شرایت پارت بعدی
۲تا فالوور
۱۰۰تا AMar
۵تا لایک
دیدگاه ها (۰)

کپشن مهمدوستان بخاطر یه سری دلایل تا شهریور فعالیت نداریم ول...

حرف دلم جدی میگم اون چیزی که بهشون اسیب میزنه شیپه ن فیک چون...

- منم جهانی دارم ب نام چشاٹ !(:🖤

ددی خون آشام من

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت 7 که در عمارت باز شد... دیدم اربابه خیلی اهمیت نداشتم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط