و شایدگناه ما این بود

و شاید؛گناه ما این بود
نه زرق داشتیم نه برق،
نه رنگ داشتیم نه لعاب،
نه با دست پس می زدیم و
نه با پا پیش می کشدیم.
و شاید؛ گناه ما این بود
که زلال بودیم و
آن طرف دل مان معلوم..
دیدگاه ها (۰)

من از تمام شایدها و بایدها متنفرم …

غمگينم مانند پیانویخاک خورده ی کنج خانه ایکه سال هاست صاحبشق...

همه راه‌هابه تو ختم می‌شوند.حتی آن‌ها کهبرای از یاد بردنتطی ...

صدای شادمهر؛مرحمی ست برای وقتایی کههیچ پناهی جز آغوش موسیقی ...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ڪاش می شد عشق۪ را آغازꨴ کرد ...

آب را گِل نکنیم...(: آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری می...

سالیانی پیش ، ما رقص بی وقفه بودیم در تمام میدان های شهر ، م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط