َ
🍃🌹♥️ بنـدِ عشــق ... ♥️🌹🍃
چنان در بندِ عشقش در حصارم
ز دل برده است او ،صبر و قرارم
شدم آواره ی بحر و بر و دشت
چو مجنون در همه شهر و دیارم
رخِ زردم گواهی دارد از دل ..
نشانی باشد از ، عشق نگارم
توانم برده است هجران دلدار
دلم بگرفته چون ابر بهارم
نشینم بر رهش تا آید از راه
به زیر پای او همچون غبارم
چو صیادی دلم را صید کرده
به نخجیری به بند افتاده کارم
نظر افتاده تا بر چشم مستش
از آن دم تا کنون مست وخمارم
امیدم هست بینم روی ماهش
عنایت گر کند چشمانِ تارم
نبیند دیدگانم در جهان هیچ
چه گویم حال و روزِ روزگارم
مپرس احوالِ من ویرانم ای دوست
ببین این درد و رنج بی شمارم
اگر پرسی ز حال معنوی نیک
پریشان خاطر از هجرانِ یارم
🍃🌹♥️ بنـدِ عشــق ... ♥️🌹🍃
چنان در بندِ عشقش در حصارم
ز دل برده است او ،صبر و قرارم
شدم آواره ی بحر و بر و دشت
چو مجنون در همه شهر و دیارم
رخِ زردم گواهی دارد از دل ..
نشانی باشد از ، عشق نگارم
توانم برده است هجران دلدار
دلم بگرفته چون ابر بهارم
نشینم بر رهش تا آید از راه
به زیر پای او همچون غبارم
چو صیادی دلم را صید کرده
به نخجیری به بند افتاده کارم
نظر افتاده تا بر چشم مستش
از آن دم تا کنون مست وخمارم
امیدم هست بینم روی ماهش
عنایت گر کند چشمانِ تارم
نبیند دیدگانم در جهان هیچ
چه گویم حال و روزِ روزگارم
مپرس احوالِ من ویرانم ای دوست
ببین این درد و رنج بی شمارم
اگر پرسی ز حال معنوی نیک
پریشان خاطر از هجرانِ یارم
- ۱۲.۶k
- ۲۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط