Devil

Devil....
پارت بیست و پنجم
________________
ویو ا.ت
جونگکوک سمت جک و ا.ت دوید که....
با مشتی که نثار جک شد ا.ت از زیر دست جک آزاد شد و روی زمین افتاد دستش رو روی زخمش گذاشت ...همینجوری ازش خون می‌رفت و این زیاد خوشایند نبود ...
جونگکوک بادیگارد ها رو صدا زد تا جک رو ببرن ...پسرا وارد شدن
جیمین:چرا جک رو داشتن میبر....ا.ت؟! خوبی؟؟
_جک داشت میکشتش ....
ته:چی؟؟...باید ببریمش بیمارستان
_تهیونگ؟!...نمیدونی من نمیتونم برم بیمارستان نه؟!...دکتر چان رو خبر کنید....
نامجون:نمی‌خواد...خودم پانسمان میکنم
یونگی:راست میگه دیگه نامجون پرستاری خونده
_خب...میبرمش تو اتاق خودم هیونگ تو هم وسایلت رو آماده کن
جونگکوک ا.ت رو بلند کرد و وارد اتاقش شد
نامجون با ساک پزشکی وارد اتاق شد
نامجون:باید پیراهنش رو در بیاری کوک
جونگکوک نگاهی بهش کرد
_حتما باید اینکار رو کنم؟!
نامجون:میخوای از رو لباس بخیه بزنم؟!
جونگکوک پیراهن ا.ت رو درآورد ... بدن سفید دختر که با خون ترکیب شده بود نمایان شد
جونگکوک نفس عمیقی کشید و بلند شد تا نامجون بشینه ...
زبانش رو تو لپش فرو میکرد انگار از اینکه کس دیگه ای بدن ا.ت رو میدید عصبی میشد
نامجون با پانسمان اول خون دور زخم رو پاک کرد و با کمی الکل و بتادین روی زخم رو تمیز کرد
بعد از نیم ساعت کارش تمام شد
_مرسی هیونگ ...
نامجون لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت....
جونگکوک نگاهی به سی،نه های ا.ت انداخت اصلا از اینکه نامجون دیدش دل خوشی نداشت و عصبی بود....
وارد اتاق قرمز شد ....
به جک که روی صندلی بسته شده بود نگاهی کرد
_بادیگارد ها تست الکل گرفتن ...بیش از توانت خورده بودی...علائم قرص روان کننده هم نگم که اصلا ...افتضاح...آزادت میکنم ولی نه به این راحتی باید تاوان اینکه بدن دختر من رو هیونگم دید بدی
جک:از کی تا حالا یه طعمه برات مهم شده !
_اون طعمه نیست
جک:به من که دیگه نگو ...خوب می‌دونم چرا داری آنقدر ازش محافظت کنی میخوای مثل خواهرت اونم بکشی تا به اهدافت برسی ...
_ من خواهرم رو نکشتممم(داد)
جونگکوک نفس عمیقی کشید...
_مثل اینکه باید حالیت کنم چجوری باهام رفتار کنی
جک:پس قبلش بهت بگم که کشتن من یعنی رسوندنم به زندگی و قدرت اصلیم تو جهنم....
_از کدوم قدرت حرف میزنی ؟؟
جک:خودت خوب می‌دونی چی رو میگم ...فقط داری ادای آدم های نفهم رو در میاری
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BYS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#Jk
دیدگاه ها (۲۸)

Devil...پارت بیست و ششم __________________داری کم کم حوصلم ر...

Devil...پارت بیست و هفت ______________________ویو ا.تات:جونگ...

Devil...پارت بیست و چهارم _______________________ویو ا.تهمه ...

جواب ناشناس :)ناشناس به ترتیب از پایین به بالا جواب داده میش...

³⁷فردا شبنویسندهجونگکوک که دستش کاملاً بسته شده بود، آماده ر...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط