دیروز وقتی بعد از بیخوابی شب قبل اومدم تا بهش صب بخیر بگم

دیروز وقتی بعد از بیخوابی شب قبل اومدم تا بهش صب بخیر بگم،
پیام شو دیدم.
ناخودآگاه گریه کردم، دست خودم نبود، اصن دلیل گریه کردنم و نمیدونستم...
امیدوار بودم که یه شوخی الکی باشه! دوباره بهش پیام دادم جوابی نداد
قلبم درد گرفت،
دوباره پیام شو خوندم که از ته قلب مهربونش نوشته بود^^.
با گریه خندیدم،
دلم برای حرف زدن باهاش تنگ شد
دلم برای درد و دل کردن باهاش تنگ شد.
رفتم از اول چتامون و خوندم...
دلم نمیخواس وقت بگذره
نمیخواستم این و باور کنم که گفته دیگه آن نمیشم....
نمیخواستم نبودش و باور کنم -_-
تصمیم گرفتم فقط دلتنگی شو تحمل کنم):
#حورانویس (=

[ چقد احساس غربت بده ولی..!]

-خیلی وقته از هم خبر نداریم رفقا. نه؟!
دیدگاه ها (۱۰)

جمعه خود را چگونه گذراندید ؟!-به نام خدا از صب فقد رو تخت ول...

رفقا سلام ...♡ظهرتون بخیرخیلیاتون گفتین کجایی و چرا فعالیت ن...

آرام جانم سلام (:درد ها هجوم آورند و کسی برای مبارزه با آنها...

[کاش وقتی دلتنگ یه نفر میشیم خودش بفهمه و بیاد برامون حرف بز...

"مامی جذاب یانگ جونگین"#درخواستی#یانگ_جونگین #استری_کیدز #ای...

My sweet trouble 72✨+ بگید چی شده؟؟ بچم سالمه دیگه مگه نه؟؟ ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط