از زمانی که تو را بین خلایق دیدم
مثل یک فاتحه مغرور به خودم بالیدم
عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری
آخرش رفتیو از درد به خود پیچیدم
از دهانم که پر از توست بدم می آید
تف بر آن لحظه که لبهای تو را بوسیدم
داستان منو زیبایی تو یک خط است
بچگی کردمو از لای لجن گل چیدم
مثل یک فاتحه مغرور به خودم بالیدم
عشق یکبار به من گفت برو گفتم چشم
عقل صد بار به من گفت نرو نشنیدم
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم
سالها درد کشیدم که به دردم بخوری
آخرش رفتیو از درد به خود پیچیدم
از دهانم که پر از توست بدم می آید
تف بر آن لحظه که لبهای تو را بوسیدم
داستان منو زیبایی تو یک خط است
بچگی کردمو از لای لجن گل چیدم
- ۱.۸k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط