🌱🍒برف، سرما، من و این خانه سرد...
از پنجره بیرون را نگاه می کنم.
برف زیر درخشش نور چراغ برق چه درخشش عجیبی دارد.
به گمانم صدای هیاهوی شاد بچه ها را می شنوم.
حتی هیاهوی بزرگترها...
برف یکدست کف حیاط وسوسه ام می کند.
انگار یاد خاطراتی افتاده ام.
من و خاطره؟تلخ یا شیرین را نمی دانم.
اما هر چه بوده آنقدر وسوسه ام نمی کندتا از گرمای خانه به سرمای بیرون گریزی بکنم.
احساس خواب آلودگی می کنم.
ناخودآگاه روی شیشه بخار گرفته یک خانه می کشم.
خانه دوتا پنجره دارد ویک دودکش،که گرما از دورنش تنوره می کشد.
راستی این خانه زاییده کدام خواب من است.
اینجا سرد و ساکت است.
تنها چراغ روشن، کم نور است.
من اینجا تنها هستم...🌱🍒
دیدگاه ها (۱)

🌱🍒هلاکت می کنم ای غم،چه گستاخی و بر مستیتو را یک جرعه نوشاند...

🌱🍒مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت استماندن چشم به دنبال مسافر...

🍒🌱هر که شد مَحرمِ دل در حرمِ یار بِمانْدوان که این کار ندانس...

🌱🍒نبودنت ؟جایی حوالی شقیقه امبساط کرده است.درد می فروشد به ت...

نه خوب شده نه بد ولی نظر بدیدتک پارتیاسم: آخرین فنجان قهوه*ص...

"پارت اول""یادگاری از تاریکی"تقریبا دو سال شده است که خواهر ...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط