عاشقانه های شبنم
تکان تا می خورد ابروی چشمات
دل از من می برد جادوی چشمات
به روی دشت احساسات شعرم
چه زیبا می دود آهوی چشمات
ببر با خود مرا ای نازنینم
برای لحظه ای پهلوی چشمات
سحرگاهان نسیمی عاشقانه
عزیزم می وزد از سوی چشمات
مرا درد نبودت کرده بیمار
علاجم کن تو با داروی چشمات
دل از من می برد جادوی چشمات
به روی دشت احساسات شعرم
چه زیبا می دود آهوی چشمات
ببر با خود مرا ای نازنینم
برای لحظه ای پهلوی چشمات
سحرگاهان نسیمی عاشقانه
عزیزم می وزد از سوی چشمات
مرا درد نبودت کرده بیمار
علاجم کن تو با داروی چشمات
- ۴۲۹
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط