می‌خواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش رنگ دیگری باشد. می‌خواستم با خورشید رفیق باشم، دستان ستاره‌ها را بگیرم، و با آن‌ها تا آسمان آبی خیالم پرواز کنم. می‌خواستم از شاخه‌های درختان طنابی ببندم، و تا قله‌ها‌ی رهایی تاب بخورم. می‌خواستم جای دیگری بروم، جایی که از آسمانش آرامش ببارد، و خورشیدش عشق بتابد. جایی که بدون هراس بتوان انتخاب کرد، بدون ترس
عاشق بود، و بدون نیاز مهر ورزید. من خسته‌ بودم از این حوالی. می‌خواستم جای دیگری بروم، و در روزگار دیگری باشم …
و پناه آوردم به دنیای درون
آنجا که همه چیزش بی صدا بود اما پر از حرف
آنجا که دیگر حراسی از کسی نداشتم
دنیای من بود و آرزوهای بر باد رفته ام

🎵بالاژ هاواشی
🎶عقاب طلایی
#بیکلام
دیدگاه ها (۰)

تــویــےتـــمامِمـــاجــرا...🎶گوگوش

مثل یک موسیقی بیکلامحرفی نمی زد،اما،،تأثیرش را می گذاشت...#ب...

اما زندگی هر چه که بودزیبا بود...🎶ویگن

مکثی کرد و نوشت: «ممنون که در دلم ریشه دواندی»در جواب برایش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط