امروز
بعد از مدت‌ها
خیلی اتفاقی
عکس‌هایت را دیدم
باور نمیکردم تویی
چشمهایم را با دست مالیدم
خوب نگاهت کردم
اشتباه نکرده بودم
تو بودی
شکسته شده بودی
موهای روی شقیقه‌هایت سفید شده بود
خطوط عمیق روی پیشانیت سنت را سال‌ها بیشتر از واقعیت نشان می‌داد
ترک‌های قلبت را می‌شد از پشت نگاهی
که بی هدف به دور دست‌ها دوخته شده بود به وضوح دید...
.
رفته بودی که دنیایت را بسازی
چه بلایی به جانت افتاد
که آوازه‌ی ویرانی‌ات را عکس‌ها هم فریاد می‌زنند...

#عکس#اشک#سایه#قصه#دلنویس#شعر#داستان#غزل#ترانه#همایون_شجریان
دیدگاه ها (۰)

نمیدانم تا بحال شده دلت آنقدر بهانه کسی را بگیرد و کلافه ات ...

دلم را خوش کرده امبه صدای قدمهایت که هراز گاهی از کوچه‌مان م...

چه سخته که تا چشم کار میکنهتو در هیچ‌جای جهان نیستیمیون شلوغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط