دلم یک غریبه میخواهد خیلی غریبه آنقدر که فقط گوش شنوای

دلم یک غریبه می‌خواهد، خیلی غریبه. آنقدر که فقط گوش شنوای حرف‌هام باشد بدون هرگونه سوگیری و قضاوتی. بدون آنکه بداند چه کسی هستم و از کدام سرزمین! بدون ‌آنکه چراییِ کارها و حرف‌ها و رفتارهام برایش مهم باشد.
دلم یک غریبه می‌خواهد که روبرویش بنشینم و فقط حرف بزنم. از تمام چیزهایی که نمی‌توان از آن‌ها با کسی حرف زد، از تمام احساسات خارق‌العاده‌ای که دارم، تمایلاتی که در هزارتوی دلم پنهان کرده‌ام و تصورات عجیبی که از آدم‌ها و جهان دارم. من حرف بزنم و او گوش کند، من گلایه کنم از همه چیز و او فقط سکوت کند، من بغض کنم و او بی‌آنکه بپرسد چرا؛ دستانم را میان دست‌هاش بگیرد و سعی کند آرامم کند. من بزنم زیر گریه، بی‌آنکه بترسم ضعیف خطاب شوم. از تمام ترس‌ها، کدورت‌ها، و دلتنگی‌هام حرف بزنم و او فقط تماشا کند.
دوست دارم غریبه‌ای پذیرای تمام بخش‌های سرکوب شده‌ی وجودم باشد، پذیرای تمام دردهایی که ابراز نکردم، حرف‌هایی که نگفتم و بغض‌هایی که برای حفظ ظاهر، بلعیدم.
دوست دارم میان بازوان یک غریبه، به اندازه‌ی هزار سال گریه کنم.
آرام که شدم، به یکدیگر لبخند بزنیم و برای همیشه از هم دور شویم.
و هرگز دوباره حتی از روی اتفاق، به هم برخورد نکنیم. و او هرگز دلش نخواهد بداند من چه کسی بودم، از کجا می‌آمدم و برای چه اینقدر دلم گرفته بود...

#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۱۸)

اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما چقدر زیباست کسی رو ...

..•میگن ‌خدا‌ برای‌ خلق‌ کردن‌ هر‌ موجودی‌حکمتی‌ داشته‌ استا...

جمله عاشقانه محمود درویش چقدر زیباست؛گفت: خانه‌ ها در غیاب س...

.همیشه زندگی همه ما با یک «تو» درگیر بوده، که همواره یادآور ...

موسیقی

امروز تولدم روزی که همه بهم اهمیت میدنروزی که کاش به دنیا نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط