بیگانه

رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه ی چون یک زندانی که

دلم آشوب شد و حوصله ام سر رفته
رود اشکم از دریاچه ی غم سر رفته

دل به تو دادم که تو گشتی یکی یکدانه من
رفتی اما دل شکستی ای تو ای تک دانه من

اگر افسانه شدم افسانه تو کردی
با تو بیگانه شدم بیگانه تو کردی

اگر آواره شدم آواره تو کردی
همه شب راهی میخانه تو کردی
#محمد_خوش_بین
#دکلمه
#شعر
#شاعر
#عاشقانه
دیدگاه ها (۵)

ماه قشنگ

می خواهمت

از عشق تو بیزارم

🍁ای عشق تو به دادم نمی رسی🍁

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط