به خودم گفتم : بجنب ، یکبار برای همیشه از ته دل گریه کن . بعد اشک هایت را خشک کن ، دستمالت را کنار بگذار ، هیکل بزرگ ماتم زده ات را تکانی بده و تمامش کن . به چیز دیگری فکر کن . راه بیوفت و همه چیز را از نو شروع کن .
[دوستَش داشتم از - آنا گاوالدا]
دیدگاه ها (۱)

نمیخوام برگردماگه بخوام دوباره با همون چیز های گذشته روبه رو...

سر میدم آواز قو...تموم شده داستانمون....رفت تو قصه ها و...جا...

And you don't wanna knowHow alone I've beenLet you come and ...

آخرین پست برای تو...آخرین روز برای تو...آخرین اشک‌ها برای تو...

عروس مخفی پادشاه

# پارت نهم | رمان فرزند آتش جونگکوک و ات به همون اپارتمان که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط