💕😔

دختر : عشقم ؟؟

پسر : جونم...

دختر : خستم :(

پسر : خب !

 دختر : بیام ؟؟

پسر : کجا؟

 دختر : هیچی اصلا...

پسر : باشه!

دختر : خب آخه خستـــــــــ ـــــــــــــــــم..

 پسر : برو استراحت کن گلم..من چیکار کنم آخه ؟

دختر : بیام پیش تو ؟ کنارت دراز بکشم ؟

 پسر : نه...

 دختر : لطفا...

 پسر : گفتم نه ، باز عصبیم نکن..عه!!

 دختر : خیلی سنگدلی...اصلا قهرم...

 پسر : قربون قهرت برم نبینم اشکاتو...من غلط کردم...

 دختر : دیگه نمی خوام دوستت داشته باشم...تو بدی...

 پسر : میدونم...

 دختر : ـــــــــــــــــ(بغض)

 پسر : از همون روز اول دارم بهت میگم دیگه نباید دوسم داشته باشی تو سرت نمیره

 دختر : از اون روز بیشتر عاشقت شدم..

 پسر : می خوای تا آخر عمر تنها زندگی کنی؟

 دختر : پس تو چی هستی؟ کشکی؟

 پسر : من 2 سال پیش به خاطر تو خودکشی کردم و رفتم پیش خدا..

 دختر : میدونم بذار بیام پیشت دو تایی آروم توی خاک بخوابیم (گریه)

پسر : ....

دیره...خیلی دیره.....

قدر باهم بودن و درکنار هم بودنو بدونیم که دیر نشه😔💔
دیدگاه ها (۱)

؟؟؟؟؟؟

حق

‏ی تعداد از اطرافیان من از واژه شعور فقط هجی کردنشو یاد گرفتن! .😔🐾

سکوت ظاهرش قشنگه اما باطنش روح آدم رو می خوره..🖤 .😔😂

خب خب بریم واسه پارت نهم

《روبی آمده است با زر های جدید🗿✌🏻》خب....الان موضوع اینه‌ که ب...

ادامه تکپارتی یونگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط