حالا دیدار ما به نمی دانم آن کجای فراموشی

حالا دیدار ِ ما به نمی دانم آن کجای فراموشی !
دیدار ِ ما اصلن به همان حوالی ِ هر چه بادا باد !
دیدار ِ ما و دیدار ِ دیگرانی که ما را ندیده اند !

 
پس با هر کسی از کسان ِ من
از این ترانه ی محرمانه سخن مگوی !
نمی خواهم آزردگان ِ ساده ی بی شام
و بی چراغ
از اندوه اوقات ما با خبر شوند !
دیدگاه ها (۱)

.چیزی‌ که آدمیزاد رو میکُشه، حسرته...حسرتِ جاهایی که نرفته.....

شايد قشنگترين ديالوگ دنيا آنجاست كه پدر ژپتو به پينوكيو گفت:...

زحمت داردآدم بودن را می‌گویم ...!این را می‌شود ،از مترسک‌ها ...

سلام!حال همه ما خوب استملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط