یک وقتهایی هم رفیق جان لازم است کم بیاوری بزنی زیر میز

یک وقتهایی هم رفیق جان لازم است کم بیاوری. بزنی زیر میز، بازی را به هم بزنی، داد بکشی، گریه کنی، بدوبیراه بگویی، خشمت را بیرون بریزی از سلولهای بیچاره ذهن و دلت. از کم آوردن می ترسیم، یادمان داده اند "قوی" باشیم. و نگفتند قوی بودن معنایش شکست ناپذیر بودن نیست، نه قوی بودن یعنی با تمام بضاعتت بجنگی. اگر هم باختی، فدای سرت.
بد بارمان آورده اند، همه دردها و خشمها و عقده ها را می بلعیم، دلخوریها و کنایه ها و خستگی ها را بروز نمی دهیم، لبخند می زنیم و می ترسیم از این که کم بیاوریم. بی خبر از این واقعیت هولناک که آتش هار درون ما با این هیزمهای تازه هر روز وحشی تر می شود و یک روز عاقبت می زند به ریشه.... کاج سوزنی نیستیم که همیشه سبز باشیم. پاییز هم متبرک است، به گاه و به اندازه که باشد. نترس، گاهی هم بباز و بازنده بدی هم باش و از زمین و زمان گله کن..... فقط عصیان که می کنی از یاد نبر که آدم حرمت دارد. از یاد نبر که اگر دلی شکستی، لبه های تیزش همه جای روحت را زخم می کند. زخمی بی خون، که هرگز نه خوب می شود و نه بخشوده ....
دیدگاه ها (۱۷)

و ما هنوز نفهمیده ایم که چرا هیچ قول و قراری به سر انجام نمی...

شب.همش دو حرفه.ولی اندازه یه دنیا ماجرا تو خودش جا داده.اصلا...

گفتم میترسم بمیرماونی که یه روزی ته نامردی رو کرده بود بیادا...

هیچی شیرین تر از این نیست که کسی بهت اعتماد بکنه و به خاطر ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط