عشق

عشـق
قصــه‌ای بـود که مادربــزرگ شـب‌هـای زمستـــان برایـــم می‌بافــت
یکـی از رو، دو تا از زیر
بالاپوشـی که هیـچ‌گاه گرمــم نکـــرد !
دیدگاه ها (۰)

گاهى … دلت”به راه” نیست!! ولى سر به راهى … خودت را میزنى به ...

نمـــــیـدانــــی ،چه دردی دارد !وقـــتـی ..حــــالـم ..در و...

آسانسوری شده امتنهادر برجی متروککه سال هاستبهانه ای برای اوج...

💔

آن شب && ۲از میان هق هق هایش گفت: ازت...متنفرم...ازت متنفرم ...

آدما رو خسته و پشیمون نکنید....ازخوب ها

معشوقه دشمن P³⁷دوروزی میگذشت که همه از مرخصی برگشته بودن.امش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط