#رفیق_جونی

حکایت رفاقت دیرینه من با تو
حکایت قهوه‌ایست
که امروز با یاد تو تلخ تلخ نوشیدم☕
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه؟
و آن قدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
تمام که شد فهمیدم
بازهم قهوه می‌خوام
حتّی تلخ تلخ☕
که با یاد تو شیرینش
کنم رفیق....♏

#رفیق_بمونی_برام♏_♏
دیدگاه ها (۱)

گفتمش روزی خیالــش از دلــم بیرون کــنــم .!!دل بگفت او بامـ...

هیچ‌وقت بابت عشق‌هایی که نثار دیگران کرده‌اید و بعدها به این...

# #شکرانه_بازوی_توانا#بگرفتن_دست_ناتوان#هستبرای ندار، چه فرق...

آخر پاییز ... نزدیک میشود وهمه دم میزنند ... از شمردن جوجه ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط