اعتراف آخر یک مادر، اشک هر بیننده‌ای را درمی‌آورد…

گاهی یک مادر فقط سکوت می‌کند… اما پشت آن سکوت، سال‌ها درد پنهان شده.
در این داستان، مادری در آخرین لحظه‌های زندگی‌اش چیزی گفت که هیچ‌کس آماده شنیدنش نبود.
پسرها فکر می‌کردند همه‌چیز عادیه… اما یک جمله همه‌شون رو شکست.
این روایت، شاید شبیه زندگی خیلی از ما باشه؛ جایی که خیلی دیر می‌فهمیم چه کسی واقعاً برامون موند…

تا آخر ببین… شاید نگاهت به «مادر» برای همیشه عوض بشه.

اگه این داستان به دلت نشست، لایک کن،
دیدگاه ها (۰)

عمیقا دلم ازین شبا میخواد کهننه بیاد دعوامون کنه تا بخوابیم

منم همینطور بخدا.. منم مثل توام..

چشمم ثابت کرد دلم غم داره تورو کم داره ارباب ❤️‍🩹😭

وقتی تو خانواده اشتباهی به دنیا اومدی!😄

#معرفی_کتاب: #خانه‌ای_برای_همه ♦️داستان:«خانه ای برای همه» ح...

#معرفی_کتاب: #خانه‌ای_برای_همه ♦️داستان:«خانه ای برای همه» ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط