بنشین تا نگاهت کنم
دارم شعری به قداست چشمانت، می خوانم!
از مژگانی، که عشق را ردیف کرده اند!
در صف آرایی سیّالی ممتد
چون گل یاسی، که
شب و روز، باز و بسته می شود!
و عطر ایوان را مست از زندگی می کند!
بر چهار پایه ای ، که
خیال تو بر آن نشسته ...
دیدگاه ها (۱)

مآ تنهایی از پَس خودمون بَر میایـم رو سیاهیش بمونهِ برا کسا...

حکایت من در هیچ کتابۍ نیامده،داستان من قدمـ به قدمـ اینجاست ...

روزایی رو کنارت گذروندم . . .هرکی که هرجایی هرکاری کرد و نکر...

.اصیل که باشی... جنس متعهد بودن را...خوب می دانی عالم و ‌آدم...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط