وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART FOURTEEN
و خودش از اونجا بلند شد و با نقاشی رفت سول از اینکه کوک همش یهو میبوسش یجوری میشد
ا.ت: سولللللللل
=ها؟...عا تویی چیشده
ا.ت: تو از کوک خوشت میاد یا نه؟
=هوممم چرا هی اینو میپرسی
ا.ت: راستشو بگو ما رفیقام صمیمی هستیم
=اره
ا.ت: جیغغغغ
=چیه چیه چته اروم باش
ا.ت: سول ترو خدا به کوک اعتراف کن اونم عاشقته
=هااااااااااا؟؟؟؟!از کجا میدونی
ا.ت: تهیونگ بهم گفت
=جدی؟
ا.ت: ارههههههه و الانم (سطل ابی نشونش داد)وقتشه برسید به هم
=نه نه نههههه نریز پدرسگ
اما کالان دیگه سول موش ابوشیده بود
ا.ت: از اینجا بیرون نمیای اوکی
=اوکی
ا.ت زد رو شونش و رفت بیرون و دنبال کوک گشت و اصلا هم نفهمید که تهیونگ داره به این جست و جوش میخنده
ا.ت: جئون جونگکوکککککککککگکک
کوک: ها؟
ا.ت: واسه چی سول رو خیس کردی
کوک: من؟آبجی اشتباه گرفتی
ا.ت: با من بیا
کوک: بیلاخ
ا.ت: بیا گفتم
کوک: اگه نیام؟
ا.ت پوزخندی زد و یه قدم جلو امد و خم شد و تمام توانش جیغ کشید جوری که همه مدرسه برگشتن سمتش
کوک: باشه باشه میام ببند دهنتو
ا.ت هم با این حرف جیغش تموم کرد و تعظیم کوتاهی به سمت بچها کرد
ا.ت: پاشو بریم
کوک دستی رو صورتش کشید و دنبال ا.ت راه افتاد
....
کوک: کی خیست کرده؟
=نمیگم....تو اینجا چیکار میکنی
کوک: رفیقت میگه کار من بوده بیا ازت معذرت بخوام
=اما تو که کاری نکردی
کوک: فعلا چون کوشام داره از جیغای رفیقت خون ریزی میکنه صمیمانه عذر میخوام
کوک خواست بره بیرون که یهو در باز شد و ا.ت نمایان شد
ا.ت؛ باشه تو واقعا کاری نکردی امااااااا اوردمتون اینجا با هم حرف بزنیددددد
کوک: دختر اینقدر صدا میدی چیکار حرف چی بزنیم این دختر کل زنک با من بوده حرفی داشت خب میگفت
ا.ت: تو صدا نده سول عاشقته تهیونگم بهم گفت تو عاشقشی
با این حرف چشمای هر دو گرد شد و سکوت عجیبی حاکم شد کوک نمیدونست چطور جمعش کنه واقعا سول دوستش داشت؟نه سول خیلی پاک بود بودنش با کوک یعنی تباهی زندگیش...شروع کرد در اوردن هودیش و با یه تاپ مشکلی جلو ا.ت و سول حاظر شد...هودیشو سمت سول انداخت
کوک؛ دیگه به این بهونها منو اینجا نکشید
رفت جلو ا.ت وایساد
کوک: میدونی چرا اذیتت نمیکنم؟چون راه نداره ولی یه بار دیگه بخواید از اینجور مسخره بازیابی در بیارید دیگه حد مرز رو رعایت نمیکنم
بعد از تموم شدن این حرف گونه ا،تو بوسید و رفت
ا.ت: میگم فک کنم ریدم
=بد ریدی...بد
ا.ت: آخه چراااااااااااا
سول جلو صورتشو گرفت و نشست
=الان دیگه چطوری توروش نگا کنم
....
روزا میگذشت و ا.ت هر کاری میکرد نمیتونست اون دوتا رو کنار هم بیاره و تهیونگ که مدام بهش میخندید دیگه باورش شده بود دارن ازش برا خنده استفاده میکنن ولی چیزی که واقعا داشت بد میشد این بود که کوک و سول حتا اتفاقی هم ....
۴۰🌚💜
و خودش از اونجا بلند شد و با نقاشی رفت سول از اینکه کوک همش یهو میبوسش یجوری میشد
ا.ت: سولللللللل
=ها؟...عا تویی چیشده
ا.ت: تو از کوک خوشت میاد یا نه؟
=هوممم چرا هی اینو میپرسی
ا.ت: راستشو بگو ما رفیقام صمیمی هستیم
=اره
ا.ت: جیغغغغ
=چیه چیه چته اروم باش
ا.ت: سول ترو خدا به کوک اعتراف کن اونم عاشقته
=هااااااااااا؟؟؟؟!از کجا میدونی
ا.ت: تهیونگ بهم گفت
=جدی؟
ا.ت: ارههههههه و الانم (سطل ابی نشونش داد)وقتشه برسید به هم
=نه نه نههههه نریز پدرسگ
اما کالان دیگه سول موش ابوشیده بود
ا.ت: از اینجا بیرون نمیای اوکی
=اوکی
ا.ت زد رو شونش و رفت بیرون و دنبال کوک گشت و اصلا هم نفهمید که تهیونگ داره به این جست و جوش میخنده
ا.ت: جئون جونگکوکککککککککگکک
کوک: ها؟
ا.ت: واسه چی سول رو خیس کردی
کوک: من؟آبجی اشتباه گرفتی
ا.ت: با من بیا
کوک: بیلاخ
ا.ت: بیا گفتم
کوک: اگه نیام؟
ا.ت پوزخندی زد و یه قدم جلو امد و خم شد و تمام توانش جیغ کشید جوری که همه مدرسه برگشتن سمتش
کوک: باشه باشه میام ببند دهنتو
ا.ت هم با این حرف جیغش تموم کرد و تعظیم کوتاهی به سمت بچها کرد
ا.ت: پاشو بریم
کوک دستی رو صورتش کشید و دنبال ا.ت راه افتاد
....
کوک: کی خیست کرده؟
=نمیگم....تو اینجا چیکار میکنی
کوک: رفیقت میگه کار من بوده بیا ازت معذرت بخوام
=اما تو که کاری نکردی
کوک: فعلا چون کوشام داره از جیغای رفیقت خون ریزی میکنه صمیمانه عذر میخوام
کوک خواست بره بیرون که یهو در باز شد و ا.ت نمایان شد
ا.ت؛ باشه تو واقعا کاری نکردی امااااااا اوردمتون اینجا با هم حرف بزنیددددد
کوک: دختر اینقدر صدا میدی چیکار حرف چی بزنیم این دختر کل زنک با من بوده حرفی داشت خب میگفت
ا.ت: تو صدا نده سول عاشقته تهیونگم بهم گفت تو عاشقشی
با این حرف چشمای هر دو گرد شد و سکوت عجیبی حاکم شد کوک نمیدونست چطور جمعش کنه واقعا سول دوستش داشت؟نه سول خیلی پاک بود بودنش با کوک یعنی تباهی زندگیش...شروع کرد در اوردن هودیش و با یه تاپ مشکلی جلو ا.ت و سول حاظر شد...هودیشو سمت سول انداخت
کوک؛ دیگه به این بهونها منو اینجا نکشید
رفت جلو ا.ت وایساد
کوک: میدونی چرا اذیتت نمیکنم؟چون راه نداره ولی یه بار دیگه بخواید از اینجور مسخره بازیابی در بیارید دیگه حد مرز رو رعایت نمیکنم
بعد از تموم شدن این حرف گونه ا،تو بوسید و رفت
ا.ت: میگم فک کنم ریدم
=بد ریدی...بد
ا.ت: آخه چراااااااااااا
سول جلو صورتشو گرفت و نشست
=الان دیگه چطوری توروش نگا کنم
....
روزا میگذشت و ا.ت هر کاری میکرد نمیتونست اون دوتا رو کنار هم بیاره و تهیونگ که مدام بهش میخندید دیگه باورش شده بود دارن ازش برا خنده استفاده میکنن ولی چیزی که واقعا داشت بد میشد این بود که کوک و سول حتا اتفاقی هم ....
۴۰🌚💜
- ۱۶.۷k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط