پشت پنجره ی مه آلود خاطرات

پشتِ پنجره ی مه آلودِ خاطرات؛
نظاره گرِ دوران زیبایی از گذشته
بودم که به یاد آوردنش انقدر
مسرت بخش بود که لبخندِ
شیرینی گوشه لبم
نشست و ناگهان قلبم
از ذوق تندتر تپید
میان آن لبخندهای
شیرین
خاطره ی تلخی برایم تداعی
شد مبهوت ماندم و قطره اشکی بر
گونه ام لغزید وای که چه عجیب
فرو ریخت و ویران شد
حسِ شوقِ من...
زل زدم به دفتر خاطراتم
و نوشتم روزگاری که گاه شیرین
و گاه تلخ بود اما ساخت یک نفر
را اینجا ...


#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#حس_خوب_آرامش
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

اگر سهمِ من از چشمت اسارت بُردنِ دل بود من این حبس و اسیری ر...

الهی پایانِ زندگی همه عاقبت به خیری باشد...💫رُبما یُساق إلیک...

این کلیپ چقدر حالمو خوب کرد🥲❤️صد نامه فرستادم صد راه نشان دا...

سلام 😍✋روزِ زیباتون بخیر☕️🍂 امروز را با يک لبخندآرامشِ خيال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط