گاهى فكر ميكنم مگر ميشود آدمها
اينقدر راحت و هر چند وقت يكبار
كنارِ معشوقه اى جديد بايستند و
دو نفره هايشان را به معرض نمايش بگذارند؟
انگار خودشان ثابت اند و آدمِ كنار دستى شان فقط عوض ميشود...
در همان مكان ها
با همان خنده ها
با همان ژست هاى مضحك
كه مثلاً من خيلي خوشبختم
و افسوس به حالِ آنهايى
كه فقط مى آيند تا
جاى خالىِ نفرِ قبل را پر كنند
دیدگاه ها (۲)

حکایت باران بی امان استاین گونه که مندوستت می دارمشوریده وار...

خاطره ها🌹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط