J 🤝 K
³¹P
تهیونگ : کوکی خدمتکار رو پیدا کردما
جونگ کوک : عه اوکی فقط ...
تهیونگ : فقط چی ؟
جونگ کوک : خودت میدونی ته
تهیونگ : نه مشکوک نیست
[عمارت کونک سونگ] *همون عمارت سونجو *
سونجو : حی سو
حی سو : بله قربان
سونجو : به یونا بگو که خودشو تو دل جونگ کوک جا کنه تا بهش شک پیدا نکنه ، جونگ کوک خیلی تیزه
حی سو : چشم قربان ، نگران نباشین
سونجو : از اون طرف هم به الین بگو که بره پیش جونگ کوک دل بری کنه .
حی سو : بله چشم
سونجو : مرخصی ، برو
[ خونه جونگ کوک ]
* رزی زنگ میزنه به ات *
ات : سلاام
رزی : سلام ات
ات : خوبی رزی ؟
رزی : هوم تو چی ؟
ات : هوم منم خوبم چهخبر
رزی : سلامتی جونگ کوک خونس ؟
ات : نه نیست رفته شرکت تهیونگ چی پیشته ؟
رزی : نه نیست رفته شرکت ، میخوام بیام اونجا
ات : خب بیا ، من هاتچاکلت درست میکنم تا بیای سریع بیا
رزی : اوکی مرسی ، سریع میان فعلا
ات : فعلا
*ات هاتچاکلت رو درست کرد و رزی هم رسید و امد بالا *
ات: خوش امدی، بشین
رزی : اوم مرسی ، رزی میگم یه خبرایی شنیدم
ات : چه خبرایی ؟
رزی : هوم راجبه اون پسره اسم چیه ؟ اها سونجو
ات : خب چیشده
رزی : امروز یه نفر موقعی که تهیونگ رفت امد جلو خونه شباهت داشت به بادیگارد ها ، بعد بهم یه نامه داد داخله نامه چیزای عجیبی نوشته شده بود
ات : خب چی نوشته شده بود ؟
رزی: بیا بگیر بخون
* نامه رو داد به ات *
[ نامه ]
فک نمیکنم لازم باشه بهت سلام کنم آقای کیم ، الان دیگه وقت انتقام بازیه ، تو و اون دوستت به زودی قراره به برده تبدیل شین ، میدونی اونقدر هم سنگدل نیستم که بکشمتون ولی اون دوستت حیفه مثله تو اون باید با الین باشه تو و توهم که رزی رو ول میکنی آخر سر . خلاصه دیگه خواستم بگم ، آخر این بازی یا من برندم یا شما .
ات : چ.چی الین کیع
رزی : نمیدونم نمیدونمممم
*ات زنگ نمیزنه به جونگ کوک *
ات : ددی
جونگ کوک : سلام بیبی ی من
ات : ددی بیا خونه
جونگ کوک : اوه بیبی چیزی شده
ات : بیا میگم آروم بیاها مراقب خودت باش تهیونگ هم بیار
جونگ کوک : باشه عسلم زود میاد
*جونگ کوک و تهیونگ آمدن خونه *
جونگ کوک :چیشده عزیزم
تهیونگ : چیزیه ؟
ات : یه چیز میپرسم باید راستشو بگین
جونگ کوک : چی بپرس
تهیونگ : بپرس
ات : الین کیع
جونگ کوک : ( شوک )
تهیونگ : ( شوک )
بقیش برای بعد ☆
زیاد شد این دفعه ☆
خب فول ببینم چهقد میشه دیگع ☆
³¹P
تهیونگ : کوکی خدمتکار رو پیدا کردما
جونگ کوک : عه اوکی فقط ...
تهیونگ : فقط چی ؟
جونگ کوک : خودت میدونی ته
تهیونگ : نه مشکوک نیست
[عمارت کونک سونگ] *همون عمارت سونجو *
سونجو : حی سو
حی سو : بله قربان
سونجو : به یونا بگو که خودشو تو دل جونگ کوک جا کنه تا بهش شک پیدا نکنه ، جونگ کوک خیلی تیزه
حی سو : چشم قربان ، نگران نباشین
سونجو : از اون طرف هم به الین بگو که بره پیش جونگ کوک دل بری کنه .
حی سو : بله چشم
سونجو : مرخصی ، برو
[ خونه جونگ کوک ]
* رزی زنگ میزنه به ات *
ات : سلاام
رزی : سلام ات
ات : خوبی رزی ؟
رزی : هوم تو چی ؟
ات : هوم منم خوبم چهخبر
رزی : سلامتی جونگ کوک خونس ؟
ات : نه نیست رفته شرکت تهیونگ چی پیشته ؟
رزی : نه نیست رفته شرکت ، میخوام بیام اونجا
ات : خب بیا ، من هاتچاکلت درست میکنم تا بیای سریع بیا
رزی : اوکی مرسی ، سریع میان فعلا
ات : فعلا
*ات هاتچاکلت رو درست کرد و رزی هم رسید و امد بالا *
ات: خوش امدی، بشین
رزی : اوم مرسی ، رزی میگم یه خبرایی شنیدم
ات : چه خبرایی ؟
رزی : هوم راجبه اون پسره اسم چیه ؟ اها سونجو
ات : خب چیشده
رزی : امروز یه نفر موقعی که تهیونگ رفت امد جلو خونه شباهت داشت به بادیگارد ها ، بعد بهم یه نامه داد داخله نامه چیزای عجیبی نوشته شده بود
ات : خب چی نوشته شده بود ؟
رزی: بیا بگیر بخون
* نامه رو داد به ات *
[ نامه ]
فک نمیکنم لازم باشه بهت سلام کنم آقای کیم ، الان دیگه وقت انتقام بازیه ، تو و اون دوستت به زودی قراره به برده تبدیل شین ، میدونی اونقدر هم سنگدل نیستم که بکشمتون ولی اون دوستت حیفه مثله تو اون باید با الین باشه تو و توهم که رزی رو ول میکنی آخر سر . خلاصه دیگه خواستم بگم ، آخر این بازی یا من برندم یا شما .
ات : چ.چی الین کیع
رزی : نمیدونم نمیدونمممم
*ات زنگ نمیزنه به جونگ کوک *
ات : ددی
جونگ کوک : سلام بیبی ی من
ات : ددی بیا خونه
جونگ کوک : اوه بیبی چیزی شده
ات : بیا میگم آروم بیاها مراقب خودت باش تهیونگ هم بیار
جونگ کوک : باشه عسلم زود میاد
*جونگ کوک و تهیونگ آمدن خونه *
جونگ کوک :چیشده عزیزم
تهیونگ : چیزیه ؟
ات : یه چیز میپرسم باید راستشو بگین
جونگ کوک : چی بپرس
تهیونگ : بپرس
ات : الین کیع
جونگ کوک : ( شوک )
تهیونگ : ( شوک )
بقیش برای بعد ☆
زیاد شد این دفعه ☆
خب فول ببینم چهقد میشه دیگع ☆
- ۸.۸k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط