📗 برگی از کتابِ
🌟 آخرین نماز در حلب

سر مزار عباس بودم و داشتم زیارت می کردم. یک جوانی سر مزار آمد و حمد و سورۀ خواند. متوجه شد که من برادر شهید هستم. گفت: شهید عباس خیلی داره دلربایی می کنه. گفتم چه طور؟ گفت: در محل سکونتم یک جوانی اهل نماز و مسجد نبود. اهل گناه بود. هر چه دوستان و آشنایان با او صحبت کردند بی نتیجه بود. تا اینکه يك روز عکس خنده روی عباس را دید. گویا او را برق گرفت و متحول شد. با شهید اُنس گرفت. وقتي او را در صف نمازگزاران ديدم خيلي خوشحال شدم.
🖊محمد مهدی دانشگر- برادر شهیدعباس دانشگر

✿شهید عباس دانشگر✿
دیدگاه ها (۰)

‌#خاطره_شهید #طنز_جبهه 😂در مدتی که در حلب بود،زبان عربی را د...

‌#خاطره_شهید #طنز_جبهه 😂در مدتی که در حلب بود،زبان عربی را د...

📱 #کلیپ ؛ #استوری 📌 دوباره شروع شد!▫️ محرّم آغاز عاشقی است.....

من بچه ی پایین این شهرم.....یک عمرباعشق توخوکردم..#لبیک_یاحس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط