گفت هنوزم برای غر زدن آدمای خسته گوش داری

گفت هنوزم برای غر زدن آدمای خسته گوش داری؟
گوش شدم.
گفت نه پیاده روی می‌کنم؛ نه کاری میکنم. تا لنگ ظهرم می خوابم. ولی خسته‌ام. روحم پا درد گرفته از بس دنبال خودش گشته. بدن درد گرفته از بس فکر و خیال رو دوشش گرفته. یادته چقدر می‌گفتم به درک؟ دیگه نمی‌خوام بگم به درک؛ چون دلم میخواد برگردم به روزهایی که هر اتفاق خوبی خوشحالم می‌کرد. روزهایی که با هر خبر بدی ناراحت می‌شدم‌. شور و شوق زندگی‌رو می‌خوام. یادته همیشه می‌گفتی زندگی‌رو نمیشه زد عقب... جلو چی؟ نمیشه بزنیم جلو؟! یه سال، دو سال، ده سال.. شاید چند سال دیگه حال‌مون بهتر از الان باشه هان؟
بهش گفتم اگه بدتر بود چی؟
گفت به درک. به درک. به درک. فقط می‌خوام این روزها نباشم. میشه؟

#حسین_حائریان
دیدگاه ها (۲۲)

#آدم_خوباﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ!ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ...

#شب_بخیر گفتن تو قند مکرر باشد من بدبخت چرا مرض دیابت دارم#ش...

من آن ابرم که می‌خواهد ببارددلِ تنگم هوای گریه دارد..![هوشنگ...

پاییـزحـالِ مـَرا خُـوب میشناسد. #جذ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

یادم رفته بود یه جایی به نام ویسگون تو بچگی فعالیت میکردم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط