قبلا هرکی اشنا دوست فامیل رفیق یه چیزی میگفتن حرف

قبلاً هرکی اشنا، دوست ، فامیل ، رفیق ، یه چیزی میگفتن حرفی میزدن ، من همیشه اینجوری بودم ، طرف ناراحت بود :( باش عزیزم درک میکنم میفهممت واقعا سخته معلومه ادم ناراحت میشه و... )
خوشحال بود خوشحال بودم ، شدم . عصبانی بود بودم ، شدم . ناراحت بود ناراحت شدم . روز ها گذشت دقیقا وقتی من بهشون نیاز داشتم کم کم همه رفتن . چه دوست ، چه رفیق ، چه اشنا ، چه خونوادم. خلاصه از اخرین باری که به یکی اعتماد کردم خیلی میگذره . الان هر وقت توی تنهایی هاشون یادم میوفتن و تو ناراحتی هاشون میان بم پی ام میدن و زنگ میزنن میان دیدنم و برای وقتی که من بهشون نیاز داشتم بهونه میارن و از من انتظار دارن که درکشون کنم این جلمه هه همینجوری مدام تو ذهنم میچرخه و تکرار میشه ( از نسیه دادن معذوریم حتی شما دوست عزیز) فقط به جای نسیه این جمله هه میاد تو ذهنم ( از درک کردن و اعتماد کردن معذوریم حتی شما دوست عزیز :)
دیدگاه ها (۰)

قرار بود شیطان ما رو گول بزنه تا ب خدا ثابت کنه که لیاقت پرس...

ا‍ ر‍ ه م‍ ن ه‍ م‍ و‍ ن‍ م ک‍ ه ت‍ و ق‍ ل‍ ب‍ م م‍ غ‍ ز د‍ ا...

دلبر من بَده شدم ن؟ :]

army_aa is talking:📜: سطر اول داستان ما....Part 20آن پیام دق...

بهترین رقیب منپارت ۶جونگکوک: سلام ☺️هانا: سلام ( سرد)جونگکوک...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط