باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم

باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم

خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم

خاموشی لبم نه ز بیداری و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم

من نای خوش نوایم و خاموش ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم

دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم

زین موج اشک تفته و توفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم

باری امید خویش بدلداریم فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم

گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
#عاشقانه
#خاص_من
#دلبرونه
#زیبا
#عشق
#ادیت_عاشقانه
#سامان_جلیلی
#شبنم
دیدگاه ها (۳)

وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را ک...

میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده‌ ی کنایت رف...

این نامه ی اخرمه واس تو... . . «عشق من و تو؟ ... آه این هم ح...

تو را می‌‌خواهم برای پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتاد سالگی. ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط