نمانده هیچ به جز درد بیشمار از من

نمانده هیچ به جز دردِ بی‌شمار از من
که انتقام گرفته‌ست روزگار از من

هرآنچه داشته‌ام، داده‌ام به خاطرِ تو
دل مرا ببر اکنون به یادگار از من

یقین که آینه‌ام لایق نگاه تو نیست
مگر که اشک بشوید کمی غبار از من

پس از تو ناخوشم ای باغبان! بیا و ببین
که برگ‌ برگ جدا می‌شود بهار از من

امید بسته به دیدار تازه‌ی من و تو
نمی‌گریزد اگر جان بی‌قرار از من

👤 حسین دهلوی

❄️ ⃟⸙
دیدگاه ها (۰)

🌱 • نامه ای به خودم: الان دیگه فقط تو رو دارم، مراقبم باش!❄️...

من اگر مرد بودم؛ دست زنی را می‌گرفتم، پا به پایش فصل‌ها را ق...

❄️ #ویدیو_پروفایل • چیستم؟ خاطره زخم فراموش شده؟ لب اگر باز ...

طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل توکه بدانی که چه سخت استبه خدا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط