به تو نگاه میکردم که لبخند میزدی و میرقصیدی و رنگ پوست

به تو نگاه می‌کردم که لبخند می‌زدی و می‌رقصیدی و رنگ پوستت دلخواه بود و انگشتان باریک بلندت لیوان شراب را به لمسی ظریف خوشبخت کرده‌بود و کمر برهنه‌ات وسوسه‌های بوسه‌ها را زنده می‌کرد، و خوشبخت بودم که نگاهت می‌کردم ...

مرا یادت هست؟
دیدگاه ها (۴)

یک جایی از فیلم دلچسب "پیشنهاد بی شرمانه" راننده ی مرد ثروتم...

کرگدن زمخت چروکیده هم که باشی ، یک شبهایی آواز غمگین و هولنا...

یک روز خوب هم خواهد آمد که همه ی ما یاد می گیریم تمام حقیقت ...

چه عشق‌ها که جان دادند به گناه ترس‌های ما. چه حرف‌ها که زده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط