تو نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی
چگونه در هوای تو پر می زنم
کلمات نابینا
بر کاغذهای سفید
دست می سایند و
گرد نام تو جمع می شوند
ثانیه های متمرد
به زخم عقرب ها فرو می ریزند
و نام تو را
تکرار می کنند
تو نیستی که ببینی
چگونه پیله ی سنگ ها می شکافد
و پروانه ی مجروح
با بال شکسته
ابریشم شعر
جارو می کند
دیدگاه ها (۰)

به کسی که دوستش داریبگو که چقدر بهش علاقه داریو چقدر در زندگ...

یه جایی آقای شاملو میگه:"من در بی حوصلگی هایم، با تو زندگی ک...

برای تو می نویسم تویی که شبهایم بدون ستاره بارون چشمهایت ...

صادقانه جواب بدینمن که اره 🙃

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط