لببهآوازنکردمبازبابهاریکهازاینکوچهگذشت

#لب_به_آواز_نکردم_باز_با_بهاری_که_از_این_کوچه_گذشت
و هم اکنون یاران!
سبد سینه ی من خالی است
با دلم، میل شکفتن نیست
ابر تنهایی در سینه ی من می بارد
و نگاهم چو پر خسته ی یک مرغابی،
میل دارد که بیاساید در برکه ی چشم
و من آرام آرام،
از فراز تن خود می ریزم
آی انبوه تر از ابر سپید!
که رها گشته نگاهت در باد،
تو مرا خواهی برد؟...
دیدگاه ها (۲)

#قشنگم_از_جنوب_برایت_می‌نویسمهوای بارانی مثل معشوقه‌ای قدیمی...

#دختران_از_چیدن_سپیده_دم_برمی‌گردند...

#روحت_شاد_اسطوره...

#دیدن_روی_تو_در_خویش_ز_من_خواب_گرفتآه از آیینه کـــه تصویـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط