حاجی اومدم درامای مسافرت تعریف کنم
به نام خدا
حاجی ما قرار شد بریم مسافرت و چیز کردیم
تقریبا ۴ ماه صبر کردیم بخاطر این مسافرت
حاجی ما روز قبلش که می‌خواستیم بریم وسایلامونو جمع کردیمو میخواستیم تشریف فرما بشیم مشهد
البته زیاد آدم مذهبی نیستم
ولیخب🙏🏻
خلاصه حاجی خونمون مث سگ شلوغ بود
دعوا سر اینکه شورت چه رنگی ببریم_
تو اون وضعیت این پستو گذاشتم https://wisgoon.com/v/UKDZQWOJKZ/
صب کن یکم ببرم جلو
رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم
تو هواپیما کراشزدم
و اصن وضعیت خیلی کیری بود اون لحظه
از گشنگی داشتم خایه میکردم
بعد یه دو تیکه مرغ آوردن گذاشتن جلومون
خیلی خوشمزه بید👺
دلتون بخواد، اصن بکیرم_
نمی‌دونم این چیزی که دارم تعریف میکنم دراماعه یا نه
ولیخب
حاجی رسیدیم هتل بابام کم مونده بود یه دعوایی چیزی کنه که خداروشکر رفع شد(خیار گذاشته بودن نمک نذاشته بودن_)
بعد حاجی هیچی دیگه
بعددددددددددددد
نههههه چیززززز
صب کنیننننن
بعدشششش کهههه رفتیم ناهاررررر👺ررررر
اون بنده خدایی که روش کراش زده بودمم اونجا بود و اصن خیلی چیز شد
د اخه مرتیکه ی کصنمک_
الان دیگه روش کراش نیستم_
پس فردا قراره برگردیم
و تو مسافرت دارم این گوهارو میخورم
اعصاب یوخ🙏🏻
اره خلاصه
بازم تعریف کونوم؟