My vampire partner part : ۴۳
حالا چطور میتوانست با یک گرگ سفر کند؟
جیمین اِما را تماشا میکرد که همانطور که موقرانه در لابی میخرامید واقعا شبیه یک انسان بنظر میرسید
تماشا میکرد که با کمی ثروت و خونسردی شبیه یک اشرافی شده بود
چیزی که هرگز در مورد طبیعت بزدل او تصور نمیکرد چون انگار که یک ردا از اعتماد بنفس پوشیده بود
سپس او تغییر کرد نمیدانست چه چیزی باعثش شده ولی نگاهش گرم شد
اِما این تصور را ایجاد میکرد که به یک مرد نیاز دارد....و جیمین به این پاسخ میداد
همه چیز در وجودش به او پاسخ میداد
ولی دیگران نیز همینطور بودند
بنظر میرسید خودش حواسش نیست ولی راه رفتن شهوانی و حرکات اغواگرانه اش هر نگاه مردانه ای را بسمت خودش جلب میکند
انسان ها بین مکالمه هایشان بر میگشتند و با شیفتگی به او خیره میشدند
حتی زن ها همینکار را میکردند
جیمین با دقت رویشان تمرکز کرد
زن ها به لباس ها و موهای براقش خیره میشدند و مرد های هیز روی سینه ها لب ها و چشم هایش چشم چرانی میکردند با زیبایی هیپنوتیزم کننده اش سرعت قلب ها و تنفسشان سرعت گرفته بود
واقعا هر کدام از آن احمقها فکر میکردند میتوانند چیزی که اِما میخواست را به او بدهند؟
خشم او را در برگرفت
اِما با نگاهی ثابت و عمیق گفته بود که او یک هیولاست
حرفش تا حدودی درست بود و همین حالا آن هیولا دلش میخواست هر مردی که جرات میکرد تا وقتی اِما را تصاحب نکرده به او نگاه کند را بکشد
این زمان بدی بود و غریزه اش فریاد میزد که از این زن دور شود...تا وقتی که به ذهنش خطور کرد....زن های خون آشام همیشه زیبا متولد میشدند...بعنوان ابزاری دفاعی و درنده
آنها با مهارت بودند و از این برای کشتن استفاده میکردند
این زن هم حالا کاری که برایش بدنیا آمده بود ، انجام میداد و جیمین همانطور که خون آشام دلش میخواست واکنش نشان میداد
وقتی اِما روبرویش ایستاد نگاه تیره ای به او انداخت
به حالت صورت او اخم کرد آشکارا آب دهانش را قورت داد ، سپس گفت : + من قصد دارم باهات بیام و سعی نمیکنم در برم یا فرار کنم
صدایش نرم و اغواگرانه بود.....صدایی که برای زمزمه های شیطنت آمیز در تخت ساخته شده بود
+ بهت کمک میکنم ولی ازت میخوام که بهم صدمه نزنی
_ بهت که گفتم ازت محافظت میکنم
+ شب قبل بهم گفتی ممکنه منو بکشی
اخم جیمین عمیقتر شد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید اگر پارت بعدی رو میخواین
جیمین اِما را تماشا میکرد که همانطور که موقرانه در لابی میخرامید واقعا شبیه یک انسان بنظر میرسید
تماشا میکرد که با کمی ثروت و خونسردی شبیه یک اشرافی شده بود
چیزی که هرگز در مورد طبیعت بزدل او تصور نمیکرد چون انگار که یک ردا از اعتماد بنفس پوشیده بود
سپس او تغییر کرد نمیدانست چه چیزی باعثش شده ولی نگاهش گرم شد
اِما این تصور را ایجاد میکرد که به یک مرد نیاز دارد....و جیمین به این پاسخ میداد
همه چیز در وجودش به او پاسخ میداد
ولی دیگران نیز همینطور بودند
بنظر میرسید خودش حواسش نیست ولی راه رفتن شهوانی و حرکات اغواگرانه اش هر نگاه مردانه ای را بسمت خودش جلب میکند
انسان ها بین مکالمه هایشان بر میگشتند و با شیفتگی به او خیره میشدند
حتی زن ها همینکار را میکردند
جیمین با دقت رویشان تمرکز کرد
زن ها به لباس ها و موهای براقش خیره میشدند و مرد های هیز روی سینه ها لب ها و چشم هایش چشم چرانی میکردند با زیبایی هیپنوتیزم کننده اش سرعت قلب ها و تنفسشان سرعت گرفته بود
واقعا هر کدام از آن احمقها فکر میکردند میتوانند چیزی که اِما میخواست را به او بدهند؟
خشم او را در برگرفت
اِما با نگاهی ثابت و عمیق گفته بود که او یک هیولاست
حرفش تا حدودی درست بود و همین حالا آن هیولا دلش میخواست هر مردی که جرات میکرد تا وقتی اِما را تصاحب نکرده به او نگاه کند را بکشد
این زمان بدی بود و غریزه اش فریاد میزد که از این زن دور شود...تا وقتی که به ذهنش خطور کرد....زن های خون آشام همیشه زیبا متولد میشدند...بعنوان ابزاری دفاعی و درنده
آنها با مهارت بودند و از این برای کشتن استفاده میکردند
این زن هم حالا کاری که برایش بدنیا آمده بود ، انجام میداد و جیمین همانطور که خون آشام دلش میخواست واکنش نشان میداد
وقتی اِما روبرویش ایستاد نگاه تیره ای به او انداخت
به حالت صورت او اخم کرد آشکارا آب دهانش را قورت داد ، سپس گفت : + من قصد دارم باهات بیام و سعی نمیکنم در برم یا فرار کنم
صدایش نرم و اغواگرانه بود.....صدایی که برای زمزمه های شیطنت آمیز در تخت ساخته شده بود
+ بهت کمک میکنم ولی ازت میخوام که بهم صدمه نزنی
_ بهت که گفتم ازت محافظت میکنم
+ شب قبل بهم گفتی ممکنه منو بکشی
اخم جیمین عمیقتر شد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید اگر پارت بعدی رو میخواین
- ۱۴.۹k
- ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط