Psycho killerقاتل روانی

Psycho killer(قاتل روانی)

Part 38

هوا تاریک شده بود و شب فرا رسیده بود جیمین با ذوق فراوانی که داشت قدم بر میداشت هرچقدر به یتیم خونه نزدیکتر میشد قدمهاش تند تر از قبل میشد تا اینکه به سرعت به یتیم خونه رسید

درهای میله ای یتیم خونه طی کرد اما همینکه میخواست وارد شود ناگهان با بچه های دیگری روبه رو شد که در حال رفتن به داخل عمارت بودن
بچه های حسودی که از همون اولین باری که با جیمین مواجه شده بودن اذیتش میکردن

جیمین پشت سر انها به ارومی حرکت می‌کرد نمیخواست باهاشون درگیر بشه نمیخواست کادویی که برای سوفیا با ذوق درست کرده بود توسط اون بچه های حسود خراب بشه

قدم هاش که تا اونموقع تند بود حالا دیگر اروم تر شده بود کیفش که در داخل ان کادوی سوفیا گذاشته بود بغلش گرفت به ارومی حرکت میکرد همینکه میخواست وارد یتیم خونه بشود با صدای یکی از بچه ها نگاهش به او داد

جانگهی : هی بچه ها ببینید کی اینجاست

بله جانگهی از همه بچه های یتیم خونه بزرگتر بود همه بچه ها بخاطر سنش و همچنین زورگویی هایی که میکرد بهش احترام میذاشتن و از دستوراتش اطاعت میکردن اما جیمین جز معدود ادمایی بود که به همچین کسانی احترام نمیذاشت ....... ادمای مغرور و حسود

جیمین همونطور که کیفش بغل کرده بود فقط به اکیپ اونها و سر دستشون جانگهی خیره شده بود و حرفی نمیزد تا اینکه بعد دقایقی شروع به حرکت کرد همینکه میخواست وارد یتیم خونه شود لباسش از پشت توسط کسی با شدت کشیده شد و همین باعث شد زمین بخوره

با زمین خوردنش همه بچه های اونجا شروع به بلند خندیدن کردن و با علامت دستی که جانگهی داد به یکباره همه ساکت شدن و جانگهی شروع به حرف زدن کرد

جانگهی : وقتی بهم توجه نمیکنی و بی احترامی میکنی همین میشه فهمیدی؟؟؟

جیمین : ......

جانگهی : نشنیدم

جانگهی وقتی دید جیمین جواب نمیده مشتی نثار صورت توپولوی جیمین کرد و به بقیه بچه ها هم دستور داد اونو حسابی کتک بزنن

درسته همه بچه ها تابع حرف جانگهی بودن چون اگر باهاش مقابله میکردن مثل جیمین حسابی کتک میخوردن برای همین حتی یک نفرم توی اون جمع پیدا نمیشد تا از جیمین محافظت کنه تنها کسی که میتونست به این دعوا خاتمه بده سوفیا بود
اما در این تاریکی شب پشت حیاط یتیم خونه به غیر جیمین و این بچه ها کس دیگری نبود

جیمین بعد از اینکه حسابی کتک خورده بود دیگر نایی برای وایسادن روی پاهای کوچولوش نداشت و نا امید شده بود با دیدن کیفش که در دست جانگهی بود خشمگین شد چون به هیچ عنوان نمی‌خواست بقیه کادوش ببینن مطمئنا خرابش میکردن

جیمین تموم زورش جمع کرد از جایش بلند شد روی پاهای کوچولوش ایستاد بچه هارو کنار زد به طرف جانگهی رفت






ادامه دارد..........
دیدگاه ها (۰)

Psycho killer(قاتل روانی)Part 39جیمین تموم زورش جمع کرد از ج...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 40قطره اشکی از گوشه چشمش بر رو...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 37ف : کادویی که من بهت میدم هی...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 36فروشنده با شنیدن دوباره صدای...

آغوش گرم پارت ۴:شوگا عصبی بودجیمین رو بغل کرد و بردش داخل و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط