🙌 کامنـ.ـت کن: من تسلیم خدا هستم
داریوش پادشاه بابِل حضرت دانیال را خیلی دوست داشت و او را به عنوان رئیس حاکمان مملکتش انتخاب کرد.‏
این کار،‏ باعث حسادت افراد دیگر در حکومت شد
بنابراین، آنها نقشه میکشن و نزد داریوش می‌روند و می‌گویند:‏ ‹ای پادشاه،‏ ما توافق کرده‌ایم،‏ پادشاه حکمی صادر کند مبنی بر اینکه برای ۳۰ روز هیچ کس نباید به هیچ خدایی یا انسانی بجز تو،‏ ای پادشاه دعا کند.‏

اگر کسی سرپیچی کند،‏ باید به چاه شیران افکنده شود.‏›
داریوش نمی‌داند که چرا این افراد می‌خواهند چنین حکمی صادر شود.‏ لیکن او فکر می‌کند که عقیدهٔ خوبی است،‏ بنابراین حکم را می‌نویسد.‏ حالا دیگر حکم را نمی‌توان عوض کرد.‏

وقتی دانیال نبی از حکم باخبر می‌شود،‏ به خانه می‌رود و مانند همیشه دعا و نماز می‌خواند.‏

آن افراد می‌دانستند که دانیال هر روز دعا و نیایش می‌کند و خوشحال شدن،‏ زیرا که به نظر می‌رسد نقشهٔ آنها برای خلاص شدن از دست دانیال عملی شده.‏
وقتی پادشاه داریوش می‌فهمد که چرا این افراد می‌خواستند که این حکم صادر شود،‏ بسیار متأسف می‌گردد.‏
اما او حکم را نمی‌تواند تغییر دهد،‏ پس مجبور می‌شود که دستور دهد،‏ دانیال را به چاه شیران بیندازند.‏

ولی پادشاه به دانیال می‌گوید:‏ ‹امیدوارم خدایی که تو به او خدمت می‌کنی،‏ تو را نجات دهد.‏›

داریوش آنقدر ناراحت است که آن شب را نمی‌تواند بخوابد.‏
صبح روز بعد او به طرف چاه شیران می‌دود و او فریاد می‌زند:‏ ‹دانیال،‏ بندهٔ خدای زنده ایی؟
آیا خدایی که تو خدمتش می‌کنی توانست تو را از چنگال شیران برهاند؟‏›‏

دانیال جواب می‌دهد:‏ ‹خدا فرشته‌اش را فرستاد،‏ و دهان شیران را بست تا به من آسیب نرسانند.‏›‏

پادشاه خیلی خوشحال شد او دستور می‌دهد،‏ دانیال را از چاه بیرون بیاورند.‏
سپس آن افراد حسادت جو را که سعی داشتند دانیال را به کشتن بدهند،‏ به چاه شیران می‌اندازد.‏
حتی پیش از اینکه آنها به ته چاه برسند،‏ شیران آنها را می‌قاپند و تمام استخوانهایشان را خُرد می‌کنند.‏

سپس پادشاه داریوش به تمامی افراد مملکتش می‌نویسد:‏ ‹دستور می‌دهم همه،‏ خدای دانیال را محترم بشمارند.‏ او معجزات عظیم انجام می‌دهد.‏ او دانیال را از دهان شیران رهانید.‏›‏

#الله #خدا #عشق #تسلیم #معجزه #نماز #دانیال_نبی
دیدگاه ها (۱)

خدامنمزن مبخوام

مهدی جان ادرکنی الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله...

کی میزنی به دشمن

Gangster Mafia Masseur part : ۵۵

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط