{برای سوریه می نویسم..سوریه ی من. دمشق چه شد؟..}

داشتم برایت اشک می ریختم..
بال هایم خونین از حمله ها بود...
که ناگهان ندایی رسید:
فقط تو نیستی که نگران حرم شده ای..
بلکه هزاران نفر شبیه تو برای دمشق غمگین اند..

{ #بشار_اسد_شوالیه_سوری }




{مبارز فلسطین}
دیدگاه ها (۴)

{سالروز آزادگی.شجاعت و صبوری ست..}

{دلم برات تنگ میشه : ( }

{قلب هایمان برایت به درد آمده است..یا زینب س کبری!}

{زنده باد انصارالله یمن!}

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

#رمان_از.کوک#رمانقتل عاشقانه پارت³ادامه...پیرزن: دیدی دیدی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط