نامه یک پسر سیاه پوست به روشنفکران سفید پوست

نامه یک پسر سیاه پوست به روشنفکران سفید پوست
وقتی که به دنیا می آیم پوست بدنم سیاه است
وقتی که بزرگتر می شوم پوست بدنم سیاه است
وقتی که جلوی آفتاب می روم پوست بدنم سیاه است
وقتی که سردم می شود پوست بدنم سیاه است
وقتی که مریض می شوم پوست بدنم سیاه است
و وقتی که می میرم باز هم پوست بدنم سیاه است…
و تو ای دوست سفید پوست من
وقتی که به دنیا می آیی، پوست بدنت صورتی است
وقتی که بزرگتر می شوی پوست بدنت سفید می شود
وقتی که جلوی آفتاب می روی، پوست بدنت قرمز می شود
وقتی خجول یا عصبانی می شوی سرخ می شوی
وقتی که می ترسی پوست بدنت زرد می شود
وقتی که سردت می شود پوست بدنت ارغوانی می شود
وقتی که مریض می شوی پوست بدنت سبز می شود و وقتی
وقتی که می میری پوست بدنت خاکستری می شود
و من هرگز نفهمیدم که چرا شما روشنفکران ما را رنگین پوست می خوانید.
.
.
.
#بخوان_شعر_سخن_ناب
دیدگاه ها (۲۱)

من فکر می کنم داشتن یک حیوان خانگی از شما انسانی بهتر می ساز...

هرچه پیرتر می شویدبیشتر متوجه می شوید که دو دست دارید کهیکی ...

شما جای یکی از این دو زوج بودید چگونه برخورد می‌کردید ؟! 🤔

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدیبامن به جمع مردم تنها خو...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

رمان

# رز _ سیاه PART _ 44 تارا: صب از خواب بیدار شدم حس خستگی و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط