خواستم بگم با منو ببر حبس ن تو بغلت

خواستم بگم بيا منو ببر حبس كن تو بغلت.
نگفتم. دكتر گفته نگم
گفته تمرين بی حرفی كنم
گفته نگاه كنم و ساكت بمونم تا نفسای تندم دوباره آروم بشه
بهت نگفتم هيچی نگفتم
ولی خوب بود اگه حبسم ميكردی تو بغلت
خسته ام خيلی
خوابم نميبره شب ها
اگه خوابم ببره خواب ميبينم موهاتو ريختی رو صورتت ميخندی
نميشه كه نميشه راست ميگه دكتر هيچی نگفتن بهتره از نصفه گفتن.
زياد بخند، زياد برقص ماهی جان. همين ديگه. همين....

#حميدسليمی


#seni_seviyorum
دیدگاه ها (۱)

تو را از دور دست دوستت دارمبدون اینکه بتوانم عطرت را حس کنم،...

امشب اندوهِ تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان،ک...

هزاران عارف و عاقل ، به یک دم ، مست می سازد ،منِ دیوانه را ب...

ای دل بهِ سـرد مـهری دوران صـبور بـاش...#seni_seviyorum

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط