بچه ها میخوام یه چیزی بگم.
داستان از اونجایی شروع میشه که من عاشق یه پسر شدم . قهر و آشتی زیاد داشتیم حدود ۲ سال هم میگذره . تا زمانی که من تصمیم میگیرم بدون خبر دیگ بهش زنگ نزنم چون واقعا میخواستم رو هدفم تمرکز کنم و تحمل رفتارشو نداشتم. تا امروز ، امروز تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و بگم چون فکر میکردم خیلی نامردیه نگم بهش . و اون هی میگفت چرا زنگ نمیزنی و فلان و فلان. منم بهش گفتم با تمام احترام از هم خداحافظی کردم و میدونم این خداحافظی با همه فرق داشت چون من تصمیمو عاقلانه گرفتم.
شاید الان بهم هیت بدید ولی دلم پر بود داداشمم نیست بهش بگم تصمیم گرفتم خودمو پیش شما خالی کنم🥲
با تشکر💞
مطی
#ترکیبی
داستان از اونجایی شروع میشه که من عاشق یه پسر شدم . قهر و آشتی زیاد داشتیم حدود ۲ سال هم میگذره . تا زمانی که من تصمیم میگیرم بدون خبر دیگ بهش زنگ نزنم چون واقعا میخواستم رو هدفم تمرکز کنم و تحمل رفتارشو نداشتم. تا امروز ، امروز تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و بگم چون فکر میکردم خیلی نامردیه نگم بهش . و اون هی میگفت چرا زنگ نمیزنی و فلان و فلان. منم بهش گفتم با تمام احترام از هم خداحافظی کردم و میدونم این خداحافظی با همه فرق داشت چون من تصمیمو عاقلانه گرفتم.
شاید الان بهم هیت بدید ولی دلم پر بود داداشمم نیست بهش بگم تصمیم گرفتم خودمو پیش شما خالی کنم🥲
با تشکر💞
مطی
#ترکیبی
- ۳.۰k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط