نمیدانم چرا

نمی‌دانم چرا؟
اما تو راهرجا که می‌بینم
کسی انگار می‌خواهد زمن، تا با تو بنشینم

تن یخ کرده،آتش را که می‌بیند چه می‌خواهد؟
همانی را که می‌خواهم، تورا وقتی که می‌بینم

تو تنها می‌توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم

تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم، که می‌ترسم
به جانت چشم زخم آید چو می‌گویند تحسینم

زبانم لال!
اگر روزی نباشی،
من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟
🙏❤🌹🙏❤🌹🙏❤🌹
تقدیم به حضور سبزتون
مخاطب خاص❤❤
دیدگاه ها (۱۵)

دل تنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدمعاشق نشدی، لنگ نبودی ...

چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدیدفتر پر غزل خاطره هایم تو ...

ای بهارِروزگارم، هدیه‌ پاییز منپاره‌ی جانم، قرارم،عشق شورانگ...

❤💙❤💙❤💙❤💙❤❤با همین دست،به دستان تو عادت کردماین گناه است ولی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط