و گاه چقدر محتاجم

و گاه چقدر محتاجم!
به همين چند لحظه فراموشى،
به اندكى سكوت...
و ذره اى آرامش
در اين قهقراى غم انگيز زندگى
چقدر محتاجم به يك نفس عميق...
و فرو دادن عطرِ خوشِ رويا
به ريه هاى سياه نا اميدى ام!
محتاجم، به شنيدن شريان شادى
در مويرگ هاى افسرده روزمرگى ام
من به تلالوى يك معجزه محتاجم...!

✍🏻 هنگامه رحیمی
☕️
دیدگاه ها (۰)

در دستِ باران های  پاییزی گرفتارگنجشک های بی گناهِ روی دیوار...

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از ج...

و تبسم را بر لب ها جراحی می کنندو ترانه را بر دهانشوق را در ...

زیبا نبود زندگیو به مرگ چیزی نمی‌گفتم مبادا بگریزدو برنگرددث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط