تو میروی

تو می‌روی
اما نمیدانی
چنان سیر تماشایت کرده‌ام
که دیگر
تشنه هیچ نگاهی نمی‌شوی
و دیگر هیچ عاشقانه‌ی برایت تازگی ندارد
تو می‌روی
اما خوب میدانی
دیگر
توان سرودن ترانه‌ی ندارم
رفتن‌ات...
پایان دفتر شعر من بود


#امیرعلی_قربانی
دیدگاه ها (۳۰)

تـــــــــو... تکـــه‌ی از مـــاه بـــودی برای همین مـــــن ...

ما با نامش سرگرم شده ایم وانها نفعش را میبرندخلیج‌ فارسحال ر...

آسمانصدا می‌زنــدپرنده را قفس اماگرو گرفتــه بال راتا بکشدر...

کمی دورتـــر از کودکی‌هایــمبـــرف مــی‌باردو ادم‌هـــابا او...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

خوب باشاما به اندازه ی توانمانمنتش را هم روی کسی نگذاریم...!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط