بعد نگاه میکنی می بینی حرف دیگری نمانده ساکت می شوی کمی

بعد نگاه میکنی می بینی حرف دیگری نمانده. ساکت می شوی. کمی که می گذرد، از سکوت می ترسی. پناه می بری به آدمهای تکراری که حرفهای تکراری می زنند. تنها همینش خوب است که مجبور نیستی گوش کنی، چون از پیش می دانی قرار است چه کلماتی را بشنوی. حالا تا کی دوباره دلت سکوت بخواهد و صداها را حذف کنی..... و مثل یک اتم سرگردان در یک مولکول بی فایده، در این دایره سرگردان می مانی....
دیدگاه ها (۴)

به زخمها احترام ميگذارم، يادگار عزيزترين كسان عمرمند....

اقامت در دل دلبر، مثل دوباره به دنیا آمدن است. ناگهان همه چی...

با رفتن آدمها از زندگیت هربار چیزی رو‌ از دست میدی. بار اول...

چشمات رو ببند.بستم.حالا فکر کن دوستت داشته‌باشم.داری؟نه، گفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط