همیشه سخت بجنگ حتی اگه تو بدترین شرایط باشی...

.
زادگاهم
به صلیبم کشانید
روی خشت خشت ایستادگی ام !
گمان می کند
لالایی روزانه اش
کلبه ی بیزاری ام را
خواب می کند …
و چه ساده
او هم بازیچه ی دست زمانه می شود !

آنقدر زمین خورده ام که بدانم

برای برخاستن

نه دستی از برون

بلکه همتی از درون

لازم است …

حالا اما

نمی خواهم برخیزم

می خواهم اندکی بیاسایم

فردا برمی خیزم

وقتی که فهمیده باشم

چرا زمین خورده ام …

#شعر
#زندگی
#حیوانات
دیدگاه ها (۲)

طفل بودم ، دزدکی پیر و علیلم ساختند...

شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد...

سفره عقد روی سفره خون ، دختر از خانواده قاتل پسر از خانواده مقتول...

نیست یاری تا بگویم راز خویش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط