من از نسلی هستم ک بی اذن پدرمی رقصید

من ‌از‌ نسلی هستم ک بی اذن پدر،می رقصید....
دوراز چشم مادر آواز می خواند...
و عشق را در پستوی خانه قایم می کرد...
از نسلی ک نامه ها هیچ وقت ب مقصد نمی رسید....
نگاه های دزدکی...
قرار های یک ثانیه ای...
اضطراب های ساعتی...
پرسه های تنها به وسعت مدرسه تا خانه....
عقده هایم را در گوشه ای تل انبار کرده ام ...
تا کودکم آسیب نبیند...
هی کوتاه می آیم ،هی از روی من می گذرند...
در تصورم من همچنان نسل سوخته باقی خواهم ماند...
دیدگاه ها (۲۴)

ب سمت عشق رفتم،از غم نان سر درآوردم...زدم دل را ب دریا،از بی...

زندگی رو ب جلو میره،چ خوشت بیادچ بدت بیاد...

وااای مردم از خنده 🤣🤣🤣دلتون شاد و لبتون خندون...

این نیز بگذرد.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط