تو چه کسی هستی؟ عزیزدلم را کجا بردهای؟ تو نمیتوانی کسی باشی که به خودم اجازه دادم که دوستش دلشته باشم ، تو نمیتوانی آنی باشی که از برایَش اشک ریختم ، تو نمیتوانی.. تو آن نیستی .
دُردانهیِ من همیشه مهربان بود ، دست بر سرم میکشید و نمیگذاشت هیچ اهدی نازک تر از گل نسارم کند ، عزیزکردهیِ من در شب هایِ سرد در آغوشم میکشید و با سخنان گرمش قلب سرد و ترک خوردهام را ترمیم میکرد ؛ و اما تو؟
تو حتی اهمیت نمیدهی که در زیرِ آسمان پاییزی ردِ قطرات بر چهرهام جایِ اشک هایِ متداومیست که از بهر غم ها ریختهام یا بارانی که ساعتهاست بند آمده..
تو آن نیستی... قسمت میدهم ، عزیزکم را بازگردان.
دُردانهیِ من همیشه مهربان بود ، دست بر سرم میکشید و نمیگذاشت هیچ اهدی نازک تر از گل نسارم کند ، عزیزکردهیِ من در شب هایِ سرد در آغوشم میکشید و با سخنان گرمش قلب سرد و ترک خوردهام را ترمیم میکرد ؛ و اما تو؟
تو حتی اهمیت نمیدهی که در زیرِ آسمان پاییزی ردِ قطرات بر چهرهام جایِ اشک هایِ متداومیست که از بهر غم ها ریختهام یا بارانی که ساعتهاست بند آمده..
تو آن نیستی... قسمت میدهم ، عزیزکم را بازگردان.
- ۱.۳k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط