میخواستم بلد باشم تو را بخندانم

می‌خواستم بلد باشم تو را بخندانم،
و بلد باشم وقتی غصه داری قانعت کنم به من پناهنده شوی،
و وقتی به من می چسبی از تیغ هایم نترسی،
و به نوازش انگشتان ملتهبم اعتماد کنی،
و در چشم‌های من خودت را ببینی تا بفهمی آتشْ‌بودنت چه دلخواه است.
اما گمت کردم...

می‌خواستم خانه‌ات باشم، تا از خستگی‌هایت به من بازگردی. می‌خواستم روزها و شب‌ها صبور و دور بمانم تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم،
و در تو گم بشوم بدون علاقه‌ای به پیداشدن.
می‌خواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم،
ای زیباترین زائر زشتی‌های من.
اما گمت کردم...

می‌خواستم بلد باشم تو را نترسانم.
می‌خواستم دنیای امن تو باشم، جزیره‌ای که در سفرهای کوتاه آرامشت را آن‌جا جستجو کنی.
می‌خواستم آدم‌برفی ساده‌ی تو باشم در کوچه‌های کودکیت.
تا به دماغ هویجی من بخندی، و شالی برایم بیاوری، و با زغال دو چشم برای من بکشی، و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی،
و گنجشک کوچک مستی باشی که از شانه‌ی راستم به شانه‌ی چپم مهاجرت می‌کند و در راه برای موهای سپیدم لالایی می‌خواند.
اما گمت کردم...

ای دورایستاده از هراس تلخی من،
ای بوسه‌ی رخ‌نداده که انتظار آمدنت هنوز رنج زیبای من است،
ای ناشناسِ گرم خندان که فکرِ بودنت مستی دیوارهای خانه‌ی من است،
گاهی بی‌دلیل و بی‌هوا بخند.
بگذار فکر کنم آمده‌ای، دیده‌ای و رفته‌ای.
و حالا مرا به یاد آورده‌ای، و تقلای غریبانه‌ام را برای خنداندنت.
بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم، من که گریه‌ساز خسته‌ای هستم.


جانانم💝
هرچه کنم نمی شـود تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم باز تویی مقابلم

پای کشیده ام ز تو تا بروی ز خاطرم
باز به کوچه باغ غم، دستِ تو شد حمایلم

آبِ رُخم تو بُرده ای، خواب و خورم گرفته ای
نی تو مرا رها کنی، نی به تو باز مایلم

آب شوم، تو جوی من، جـوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسـایلی، باز تویی مسایلم

عقل به جنگ تن به تن، عشق،تمامِ حرفِ من
عقـل چه قائله به پا کرده به عشـق قایلم!!

دل به جهان نبسته را، تاجِ شهان شکسـته را
از چه گدای خود کنی؟ رو زِ بَرم ،نه سـائلم

لحظه به لحظه سوختم، جان شده، لب بدوختم
کی غمِ دل فروختم؟ این نشد از فضایلم

صورت من رصد مکن.،درد مرا به صد مکن
داسِ نگاه تو عجب!!، کی برسد به حاصلم؟!

نقصِ مرا نه یک، هزار.، دیده خدای مهربان
من که نگفته ام چنین:«مرد خدا و کاملم» 

کودکی ام به عاشقی،طی شد و لطفِ ایزدم
عمر ، به خوانِ هفتم و... مثلِ همان اوایلم

بادِ خزان وزیده شد...، باز گرفته این دلم
کی تو بهار می رسی؟ حل شود آه... مشکلم💞


#saharshehim 💜


#عاشقانه‌
#بهترینم
دیدگاه ها (۰)

پیر شدیمـ و نفهمیدیمـ ...دوستــ داشتن ...ارزشش بیشتر از نبخش...

ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمده‌ایماز بد حادثه این جا به ...

میدونی قَلبِ مَن🫂💕 من از تمامِ تکرارای دنیا بیزارم! هر چیزی ...

تقدیم باعشق محضرزندگیم💝وقتی از من میپرسی چرا از بین میلیون ه...

عاشقانه های شبنم

گر چـه تمـام بـودنـم گمشده در نبودنت غـرقِ محال می شوم ، خام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط