در فراسوی مرزهای تنات تو را دوست میدارم

در فراسوی مرزهای تن‌ات تو را دوست می‌دارم.
آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمان بلند و کمان‌گشاده‌ی پل
پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرنده‌ئی که می‌زنی مکرر کن.
در فراسوی مرزهای تن‌ام
تو را دوست می‌دارم.
در آن دور دست بعید
که رسالت اندام‌ها پایان می‌پذیرد
و شعله و شور تپش‌ها و خواهش‌ها
به تمامی
فرو می‌نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می‌گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایان سفر،
تا به هجوم کرکس‌های پایان‌اش وانهد…
در فراسوهای عشق
تو را دوست می‌دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکرهای‌مان
با من وعده‌ی دیداری بده...
#برای‌طُ
@Lovebandar
دیدگاه ها (۰)

دیدی یه وقتایی ب روش نمیاری با اینکه همه چیزو میدونی!اون فکر...

هر وقت دیدی واسه حرف نزدن باهات بهانه میارعبفهم داره وقت بیش...

اینکه یه زمانی مهم بودیندلیل نمیشه همیشه مهم بمونینمن یه آدم...

گپی امنین ،معین خودی ایگو گپ دلمو...@lovebandar

#تک_پارتی #تهکوک#درخواستیتهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط