صداش کردم دلبر

صداش کردم دلبر
برگشت نگاه کرد با خنده گفت
من دلبری بلد نیستم زبون باز
گفتم هیس، من خسیسم دلمو بهت دادم
و گرنه برای این خنده ی روی صورتت
فقط دل دادن خیلی کمه ...

🍃♡♡ ♥️⃟🌙 ♡♡🍃
دیدگاه ها (۵۶)

🌵نه‌ کاکتوسا یه دفعه خشک میشنو نه آدم ها یه دفعه میرن،🚶‍♂️فق...

𖤓🇸͜ᴏⷪʟᴛᴀɴ🜚⃟݆݊💘‌ ‌‌SᗰᎥᒪᗴ, Ƴᗝᑌᖇ SᗰᎥᒪᗴS ᗩᖇᗴ ᗰƳ ᗯᗝᖇᒪᗪ💕💞بخ...

🤟🤟🤟🤟🤟🤟🤟🤟♡☆♡☆♡♠️♥️♦️♥️♦️♥️♦️♠️

😍😍😍😍😍😍😍😍💚💚💚💚💚💚

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

part ⁵"last part"امیلی هم پا تند کرد سمت اتاقلباس راحتی پوشی...

مکالمه ی یکی از فنا با حامی🥺🥺از ماشین پیاده شدم دیدم وایساده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط